هم در ثناي او

رأي مجلس کرد راي شهريار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سيف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
اي خداوند خداوندان دهر
هم توانا خسروي هم بردبار
مر فلک را رأي تو مهر منير
مر زمين را کف تو ابر بهار
باغ ملک از کف تو خلد نعيم
جاي عدل از راي تو دارالقرار
تيغ تو ناريست اندر رزمگاه
تير تو باديست اندر کارزار
جسم بدخواهان بود اين را حطب
جان بي دينان بود آن را شکار
طبع تو در علم درياي دمان
کف تو در جود ابر تندبار
تيرهاي تو چو کردند از خدنگ
گشت چوب او به بيشه پرنگار
مملکت را اين چنين آرد به کف
هر کرا نعمت دهد پروردگار
پادشاهي را چنين گيرد به دست
هر کرا اقبال باشد پيشکار
خسروا بستان ز حور نوش لب
باده رنگين لعل خوشگوار
تا همي پايد زمين و آسمان
تا بود آن را مدار اين را قرار
چون زمين و آسمان بادي مدام
بر زمانه پايدار و کامگار