باز در ستايش او

شهريارا خداي يار تو باد
شهرياري هميشه کار تو باد
شاه مسعودي و سعود فلک
از فلک پيش تو نثار تو باد
نوبت نوبهار دولت تست
ملک تازه ز نوبهار تو باد
ربع حشمت زمين دولت را
حاصل از دست ابروار تو باد
سرمه چشم ديده دولت
روز پيکار تو غبار تو باد
نور و نار تو مهر و کينه تست
تا زمانه ست نور و نار تو باد
چون ز زخم تو شير بيشه بماند
شير گردون کنون شکار تو باد
روز بار تو سور کرد جهان
تا جهانست روز بار تو باد
آتشين سطوتي و ديده کفر
پر دخان تو و شرار تو باد
زاري کارزار و زاري خصم
همه از کار و کارزار تو باد
حيدري حمله اي و نصرت دين
از جهانگير ذوالفقار تو باد
شير زخمي و شير زور چو شير
همه آفاق مرغزار تو باد
بر سر و مغز و ديده شيران
ضربت گرز گاوسار تو باد
دولت کامگار در گيتي
بنده راي کامگار تو باد
در شمار عدوست هر چه غم است
هر چه شاديست در شمار تو باد
مملکت را همه قرار و مدار
در قرار تو و مدار تو باد
دولت کاردان و کارگذار
در همه کار پيشکار تو باد
شده مقصور کارهاي جهان
بر تک خامه سوار تو باد
آتش مرگ جان دشمن تو
زخم شمشير آبدار تو باد
داد و انصاف شاکي و شاکر
همه در امن و زينهار تو باد
بردباري و رحمت ايزد
بر دل و طبع بردبار تو باد
چرخ گنج تو را همي گويد
مملکت بوته عيار تو باد
هر قراري که خسروي جويد
در سر تيغ آبدار تو باد
همه آوردن و گرفتن ملک
در بگير تو و بيار تو باد
در جهان ملک استوار تو را
قوت از دين استوار تو باد
ملک با فتح هاي تو همه سال
همه چون فتح سال پار تو باد
در سفر باغ و بوستان و بهار
منزل و جاي رهگذار تو باد
به شب و روز يمن و يسر جهان
ز يمين تو و يسار تو باد
تا همي روز و روزگار بود
ملک را روز و روزگار تو باد
زين حصار تو بنده نام گرفت
آفرين ها بر اين حصار تو باد