قطعه

خلوت افروز گوشه وحدت
علم افراز عالم توحيد
آن که بود از صلاح بهر فلاح
در بلاد سداد سد سديد
وان سبک روح حلم پيشه که بود
در گران لنگري فريد و وحيد
در بحر صلاح روحي بيک
که چه او صالحي زمانه نديد
ناگه از دست ساقي دوران
جام مردآزماي مرگ چشيد
چون شهيد است هرکه مرد غريب
اجلش جامه حيات دريد
به که گوئيم بهر تاريخش
حشر او باد با حسين شهيد