در مرثيه گويد

باز طوفان اجل نابود ساخت
گوهري از قلزم ز خار علم
باز دست مرگ بي هنگام کند
ميوه اي بايسته از اشجار علم
آن که در طفلي ز استعداد ذات
بود پيدا در رخش آثار علم
وانکه در مهد از جبينش مي نمود
جوهر خالص گران مقدار علم
سعد اصغر آن که سعد اکبرش
مي ستود از پرتو انوار علم
بود آن گلدسته چون از نازکي
زيب گلزار طراوت بار علم
رفت و گفت از بهر تاريخش خرد
آه از آن گل دسته بازار علم