در مدح امين الدين فرمايد

شهسواري که عرصه گردون
بست حکمش به حلقه فتراک
کامکاري که فارس قدرش
از سمک رخش راند تا به سماک
آصف دهر کش سليمان وار
خاتم حکم داد ايزد پاک
خلف المصطفي امين الدين
زيب ذريت شه لولاک
آن که نسبت به اوج رفعت او
کوتهي کرده پايه ادراک
وانکه نامد نظير او بوجود
از وجود عناصر و افلاک
در زماني که غير فتنه نبود
مقتضاي زمانه بي باک
به گمان خطاي ناشده اي
گشت از من نهفته کلفت ناک
دي به ارسال جعبه اي نارم
کرد يک باره ز انفعال هلاک
من حيران متهم به گنه
که ز ضعفم زبون تر از خاشاک
گرچه زان نار سوختم ليکن
زان گناه نکرده گشتم پاک