شماره ٥٠: هرگز از زلف کجت بي پيچ و تابي نيستم

هرگز از زلف کجت بي پيچ و تابي نيستم
صيد اين دامم از آن بي اضطرابي نيستم
گرچه هستم در بهشت وصل اي حوري نژاد
چون قرينم با رقيبان بي عذابي نيستم
دي که بهر قتل مي کردي شمار عاشقان
من يقين کردم که پيشت در حسابي نيستم
تا عتابت باشد از حلمم دل خوش که من
مرغ آتشخواره ام قانع به آبي نيستم
ز آب حلمت شعله عشقم به پستي مايل است
عاشقم آخر سزاوار عتابي نيستم
من که صد پيغام گستاخانه ات دادم هنوز
در خور ارسال عاشق کش جوابي نيستم
بزم آن مه محتشم مخصوص خاصان به که من
کو چه گردي ابترم عاليجنابي نيستم