شماره ٧: نخست آنکس که شد در بند انکار تو من بودم

نخست آنکس که شد در بند انکار تو من بودم
ولي آن کس که گشت اول گرفتار تو من بودم
زدند از من حريفان بيشتر لاف خريداري
ولي اول کسي کامد به بازار تو من بودم
به سيم و زر طلبکار تو گرديدند اگر جمعي
کسي کوشد به جان و سر خريدار تو من بودم
من اول از تو کردم احتراز اما اسيري هم
که کرد آخر سر خود در سر و کار تو من بودم
به بيماري کشيد از حسرت کار دگر ياران
ولي آن کس که مرد از شوق ديدار تو من بودم
حريفان جان سپر کردند پيشت ليک جانبازي
که ضربت خورد از شمشير خونخوار تو من بودم
چو نظم محتشم خواني بگو کاي بلبل محزون
کجا رفتي چه افتادت نه گلزار تو من بودم