در زمان وليعهدي شاهنشاه ماضي محمد شاه غازي طاب الله ثراه گويد

الحمد خدا را که وليعهد مظفر
شد ناظم ملک پدر و دين پيمبر
شد منتظم از همت او ملت احمد
شد مشتهر از نصرت او مذهب جعفر
اقليم خراسان که در آن شير هراسان
يک ره چو خور آسان بدو مه کرد مسخر
چون خور که جهان گيرد بي نصرت انجم
بگرفت جهان را همه بي ياري لشکر
اي گرز تو چون بخت نکوخواه تو فربه
اي تيغ تو چون جسم بد انديش تو لاغر
در فصل زمستان که کس از کنج شبستان
گر مرغ شود سوي گلستان نزند پر
بستي و شکستي سپه خصم تناتن
رفتي و گرفتي کره خاک سراسر
صد باره به يکباره ترا گشت مسلم
صد بقعه به يک وقعه ترا گشت مقرر
تو بحر خروشاني و شاهان همه قطره
با بحر خروشان نشود قطره برابر
يک دشت پلنگستي و يک چرخ ستاره
يک بحر نهنگستي و يک بيشه غضنفر
البرز بر برز تو و گرز تو گويي
کاهيست محقر به بر کوه موقر
با سطوت تو شير اجم کلب معلم
با رايت تو مهر فلک ماه منور
با هوش فلاطوني و با توش فريدون
باعزم سليماني و با رزم سکندر
از عدل تو آهو بره در کام پلنگان
ايمن تر از آن طفل که در دامن مادر
در روز وغا از تف شمشير تو گردون
ماند به يکي آهن تفتيده در آذر
از ناچخ تو نامي و ولوال به سقسين
از خنجر تو يادي و زلزال به کشمر
آنکو که بر البرز نديدست دماوند
گو گرز تو بيند ز بر زين تکاور
از سطوت تو ويله به خوارزم و بخارا
از صولت تو مويه به کشمير و لهاور
شبرنگ گران سنگ سبک هنگ تو در جنگ
کوهيست که با باد وزان گشته مخمر
آنگونه که بر چرخ بود حکم تو غالب
نه باز به کبکست و نه شاهين به کبوتر
از زخم خدنگت تن افلاک مشبک
وز گرد سمندت رخ اجرام مجدر
با خشم تو خشتيست فلک در ره سيلاب
با قهر تو خاريست جهان در ره صرصر
در دولت تو حال من و حالت دهقان
يکسان بود اي شاه ملک خوي فلک فر
ليکن بر شه جز سخن راست نشايد
با حالت من حالت دهقان نزند بر
او داس به کف دارد و من کلک در انگشت
او تخم به گل کارد و من شعر به دفتر
او تخم فشاند که به يک سال خورد بار
من مدح نمايم که به يک عمر برم بر
او حاصل کشتش نه بجز گندم و ارزن
من حاصل گفتم نه بجز لؤلؤ و گوهر
هم تقويت کشت وي از آب بهاري
هم تربيت شخص من از شاه سخنور
خود قابل مداحي و خدمت نيم اما
تضمين کنم از گفت خود اين قطعه مکرر
تو ابري و چون ابر زند کله به گردون
تو مهري و چون مهر کند جلوه ز خاور
زان شاخ گل و برگ گيا هر دو مطرا
زين قصر شه و کوي گدا هر دو منور
تا آب به حيلت نشود سوده به هاون
تا باد به افسون نشود بسته به چنبر
بخت تو فروزنده تر از بيضه بيضا
تخت تو فرازنده تر از گنبد اخضر