شماره ٢٨٧: گر هلاک من است عنوانش

گر هلاک من است عنوانش
سر نپيچم ز خط فرمانش
مرد ميدان عشق داني کيست
آن که انديشه نيست از جانش
کس به ميدان عشق روي نکرد
که نکردند تيربارانش
آرزومند مجلس سلطان
صبر بايد به جور درمانش
هيچ تيغي جدا نگرداند
دست اميد من ز دامانش
مردم از فتنه ايمني جويند
من و آشوب چشم فتانش
زاهد و گيسوان حورالعين
من و زلفين عنبرافشانش
تشنه لعل او کجا باشد
التفاتي به آب حيوانش
که داري سر مسلماني
بگذر از چشم نامسلمانش
هست درمان براي هر دردي
من و دردي که نيست درمانش
واقف از حالت فروغي کيست
آن که افتد ز چشم جانانش