شماره ٢٦٧: به اميدي که وفا خواهم ديد

به اميدي که وفا خواهم ديد
از تو تا چند جفا خواهم ديد
تا کي از لعل شراب آلودت
غير را کامروا خواهم ديد
گر توان وصل تو را ديد بخواب
اين چنين خواب کجا خواهم ديد
طاق ابروي تو گر قبله شود
خوش اثرها ز دعا خواهم ديد
تا سر زلف تو در دست من است
مشک چين را به خطا خواهم ديد
حسن تو پرده ز چشمم برداشت
تا ازين پرده چها خواهم ديد
گر تو شمشير زني مردم را
چشم حسرت به قفا خواهم ديد
گر کمان دار تويي دلها را
هدف تير بلا خواهم ديد
هر کجا قامت تو بنشيند
بس قيامت که به پا خواهم ديد
گر کف پاي نهي بر سر خاک
خاک را آب بقا خواهم ديد
مگر آن ماه فروغي ديدي
که فروغت همه جا خواهم ديد