نيز او راست

ندهم دل به دست تو ندهم
گربه تو دل دهم ز تو نرهم
کوي تو جايگاه فتنه شده ست
بر سر کوي تو قدم ننهم
دوستان از فراق تو شکهند
من همي از وصال تو شکهم
گرمن لابه ساز چرب سخن
چه بسي لابه ها به دل ندهم
سخت بسيار حيله بايد کرد
تا زدست تو سنگدل بجهم