همو راست

همي روي و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روي منا تا مرا کني پدرود
مرو که گر بروي باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خداي ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهيب فرقت تو
دو چشم چشمه خون گشت و جامه خون آلود
مگر فراق ترا پيشه زرگري بوده ست
که کرد دو رخ من زرد فام و زر اندود
تو رفتي و ز پس رفتن تو از غم تو
خداي داند تا من چگونه خواهم بود