در مدح ملک زاده مسعود بن محمود بن سبکتگين

اي خانه مبارک و باغ بآفرين
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمين
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعيد
مسعود با سعادت و سلطان راستين
تابود بود و از پس اين تابود بود
منصور و نيکبخت وقوي راي و پيش بين
توفيق پادشاهي باشدش برزبان
فر خدايگاني باشدش بر جبين
هر جايگه که روي نهد بخت بريسار
هر جايگه که حرب کند فتح بر يمين
گيتي همه به ملکت او را کند شرف
دولت همه به جان و سر او را خورد يمين
بانام او و کنيت او ملک ساخته ست
چون ميخ با شياني و چون مهر بانگين
عزمش چو عزم و حجت پيغمبران درست
رايش چو راي و دولت نيک اختران متين
همچون پدر بزرگ و جهاندار و بختيار
همچون پدر کريم و مسلمان و پاکدين
فرخ پي و مبارک و از خاندان خويش
فرخ پييش خلق جهان را شده يقين
تا او به فال نيک پديد آمد از پدر
باماه و مشتري پدرش گشت همنشين
صد گنج بر گرفت و تهي کرد بي نبرد
صد شاه را شکست و به کف کرد بي کمين
آري به قدر مقدمه شاه شرق بود
همچون سپند مقدمه ماه فرودين
يک يک طلايگان شهنشاه بوده اند
سلطان ماضي و پدر او سبکتگين
برتخت پادشاهي شاهي نهادپاي
کو را ز بخت پيش شود مير مؤمنين
آمد شهي که پيل برون آرد از مصاف
آمد شهي که شير برون آرد از عرين
بر طالعي به بلخ در آمد که آسمان
از چند گاه بازش کرده ست بهگزين
بر آسمان بزرگترين سعد مشتريست
با ماه بود مشتري اندر اسد قرين
ارجو که فرخي بود و فر خجستگي
و ايزد به کار ملک مر او را بود معين
چونانکه آرزوي دل بندگان اوست
سالي هزار باشد در مملکت مکين
تاهر دو تهنيت را در پيش او بريم
صافيتر و شريفتر از لؤلؤ ثمين
يک تهنيت براي خراج تمام روم
يک تهنيت براي خراج تمام چين
همواره شاه باد خداوند و شاد باد
بدخواه او نژند و سرافکنده و حزين
گه چشم او به روي نگاري چو آفتاب
گه دست او به زلف بتي همچو حور عين
معشوق او بتي که دل اندر دو زلف او
گم گردد از خم و گره وتاب و پيچ و چين
همواره اين سراي چو باغ بهشت باد
از روميان چابک وترکان نازنين
اين شاه را خداي بدان طالع آفريد
کز خلق جاودانه بر او باشد آفرين