غزل

جنت قرب جاي ايشان است
نور رضوان صفاي ايشان است
جان من در هواي ايشان است
تن من خاک پاي ايشان است
عقل کل هست گنگ و لايعقل
هر کجا ماجراي ايشان است
آفتابي، که عرش ذره اوست
مطلعش بر سماي ايشان است
به ازل، چون قبول يافته اند
ابد اندر بقاي ايشان است
همه در عشق خود فنا طلبند
که بقا در فناي ايشان است
حلم و ترک و حيا نشانه شان
علم و تقوي لواي ايشان است
از جناب خداي در دو جهان
اين مراتب براي ايشان است
اين مراتب به ذات ايشان نيست
کين کرم از خداي ايشان است
هرچه اندر جهان عراقي يافت
اثري از عطاي ايشان است