سر آغاز

هر که جان دارد و روان دارد
واجب است آنکه درد جان دارد
حمد بي حد کردگار احد
صمد لم يلد و لم يولد
آنکه ذاتش بري است از آهو
الذي لا اله الا هو
مالک الملک قادر بي عيب
صانع عالم شهادت و غيب
ربنا جل قدره و علا
آنکه از بدو فطرت اولي
خلق در دست قدرت او بود
قدرتش دستبرد صنع نمود
صانعي، کز مطالع ابداع
او برآرد حقايق انواع
پس چهل طورشان در آن اشکال
برد از جا به جا و حال به حال
روح ها داد روح را زان راح
به صبوحي اربعين صباح
امر او بر طريق کن فيکون
هم چنان کاف نارسيده به نون
آفريننده زمان و مکان
در جهات طبايع و ارکان
خلق را در جهان کون و فساد
هست او مبدا و بدوست معاد
زان پدر هفت کرد و مادر چار
تا سه فرزند را بود اظهار
صنعش از آب و خاک و آتش و باد
جسم را طول و عرض و عمق او داد
زان طرف روشني و نزديکي
زين طرف بعد بود و تاريکي
چون شد از خاک تيره طينت تن
کرد امرش به نور جان روشن