شماره ٣٠٠: شدم از عشق تو شيدا، کجايي؟

شدم از عشق تو شيدا، کجايي؟
به جان مي جويمت جانا، کجايي؟
همي پويم به سويت گرد عالم
همي جويم تو را هر جا، کجايي؟
چو تو از حسن در عالم نگنجي
ندانم تا تو چوني، يا کجايي؟
چو آنجا که تويي کس را گذر نيست
ز که پرسم، که داند؟ تا کجايي؟
تو پيدايي وليکن جمله پنهان
وگر پنهان نه اي، پيدا کجايي؟
ز عشقت عالمي پر شور و غوغاست
چه دانم تا درين غوغا کجايي؟
فتاد اندر سرم سوداي عشقت
شدم سرگشته زين سودا، کجايي؟
درين وادي خون خوار غم تو
بماندم بي کس و تنها، کجايي؟
دل سرگشته حيران ما را
نشاني در رهي بنما، کجايي؟
چو شيداي تو شد مسکين عراقي
نگويي: کاخر، اي شيدا، کجايي؟