شماره ٢٨٢: سر عشقت کس تواند گفت؟ ني

سر عشقت کس تواند گفت؟ ني
در وصفت کس تواند سفت؟ ني
ديده هر کس به جاروب مژه
خاک درگاهت تواند رفت؟ ني
از گلستان جمال دلگشات
هيچ بي دل را گلي بشکفت؟ ني
آفتابا، در هوايت ذره ام
آفتاب از ذره رخ بنهفت؟ ني
حلقه بر در مي زدم، گفتي: درآي
اندر آن بودم که غيرت گفت: ني
آخر اين بخت مرا بيداريي
هيچ کس را بخت چندين خفت؟ ني
از براي تو عراقي طاق شد
از همه خوبان و با تو جفت ني