شماره ٢٧٩: اي که از لطف سراسر جاني

اي که از لطف سراسر جاني
جان چه باشد؟ که تو صد چنداني
تو چه چيزي؟ چه بلايي؟ چه کسي؟
فتنه اي؟ شنقصه اي؟ فتاني؟
حکمت از چيست روان بر همه کس؟
کيقبادي؟ ملکي؟ خاقاني؟
به دمي زنده کني صد مرده
عيسيي؟ آب حياتي؟ جاني؟
به تماشاي تو آيد همه کس
لاله زاري؟ چمني؟ بستاني؟
روي در روي تو آرند همه
قبله اي؟ آينه اي؟ جاناني؟
در مذاق همه کس شيريني
انگبيني؟ شکري؟ سيلاني؟
گر چه خردي، همه را در خوردي
نمکي؟ آب رواني؟ ناني؟
آرزوي دل بيمار مني
صحتي؟ عافيتي؟ درماني؟
گه خمارم شکني، گه توبه
مي نابي؟ فقعي؟ رماني؟
ديده من به تو بيند عالم
آفتابي؟ قمري؟ اجفاني؟
همه خوبان به تو آراسته اند
کهربايي؟ گهري؟ مرجاني؟
مهر هر روز دمي در بنده ات
سحري؟ صبح دمي؟ خنداني؟
همه در بزم ملوکت خوانند
قصه اي؟ مثنويي؟ ديواني؟