شماره ٢٥٤: چه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟

چه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟
که کلي از من مسکين رميدي
چه افتادت که از من سير گشتي؟
چرا يک بارگي از من بريدي؟
من از عشقت گريبان چاک کردم
تو خوش خوش دامن از من در کشيدي
نگويي تا چه بد کرد بجايت؟
که روي نيکو از من در کشيدي
بسي گفتم که: مشنو گفت دشمن
علي رغم من مسکين شنيدي
اگر کام تو دشمن کاميم بود
به کام خويشتن، باري، رسيدي
چرا کردي به کام دشمنانم؟
نگويي تا: درين معني چه ديدي؟
به تير غمزه جان و دل چه دوزي؟
که از رخ پرده صبرم دريدي
نچيده يک گل از بستان شادي
ز غم صد خار در جانم خليدي
مکن آزاد مفروشم، اگر چه
به خوبي صد چو من بنده خريدي
گزيدي هر کسي را بهر کاري
عراقي را ز بهر غم گزيدي