شماره ٢٤٤: در کار من درهم آخر نظري فرماي

در کار من درهم آخر نظري فرماي
بر حال من پر غم آخر نظري فرماي
بر خوان جگر خواري وز دست غمت زاري
نابوده دمي خرم، آخر نظري فرماي
تا کي بود اين محنت؟ تا چند کشم زحمت؟
مردم ز غمت يک دم، آخر نظري فرماي
خون جگرم خوردي، جانم به لب آوردي
تا کي دهي، اي جان، دم، آخر نظري فرماي
بس جان و دل مرده کز بوي تو شد زنده
بر نه به دلم مرهم، آخر نظري فرماي
در کار من بي دل، نابوده به کام دل
يک لحظه درين عالم، آخر نظري فرماي
گر زانکه عراقي نيست شايسته زار تو
چون هست دلش محرم، آخر نظري فرماي