شماره ٢٣٧: اي هر دهن ز ياد لبت پر عسل شده

اي هر دهن ز ياد لبت پر عسل شده
در هر دهن خوشي لب تو مثل شده
آوازه وصال تو کوس ابد زده
مشاطه جمال تو لطف ازل شده
از نيم ذره پرتو خورشيد روي تو
ارواح حال گشته و اجسام حل شده
جان ها ز راه حلق بر افکنده خويشتن
در حلقه هاي زلف تو صاحب محل شده
ترک رخت، که هندوک اوست آفتاب
آورده خط به خون من و در عمل شده
اي از کمال روي تو نقصان گرفته کفر
وز کافري زلف تو در دين خلل شده
بر تو چو من بدل نگزينم، روا مدار
آبي که من خورم ز تو با خون بدل شده