شماره ١٦٦: من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟
نيک نزديک بدم، دور چرا افتادم؟
چه گنه کرد دلم کز تو چنين دور افتاد؟
من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟
جرمم اين دان که ز جان دوست ترت مي دارم
از پي دوستي تو به بلا افتادم
حاصلم از غم عشق تو نه بجز خون جگر
من بيچاره به عشق تو کجا افتادم؟
پايمردي کن و از روي کرم دستم گير
که بشد کار من از دست و ز پا افتادم
تا چه کردم، چه گنه بود، چه افتاد، چه شد؟
چه خطا رفت که در رنج و عنا افتادم؟
چند نالم ز عراقي؟ چه کند بيچاره؟
که درين واقعه بد ز قضا افتادم