شماره ٩٧: اي دل، چو در خانه خمار گشادند

اي دل، چو در خانه خمار گشادند
مي نوش، که از مي گره کار گشادند
در خود منگر، نرگس مخمور بتان بين
در کعبه مرو، چون در خمار گشادند
از خود بدرآ، در رخ خوبان نظري کن
در خان منشين چون در گلزار گشادند
بنگر که: دو صد مهر به يک ذره نمودند
از يک سر مويي که ز رخسار گشادند
تا باز گشادند سر زلف ز رخسار
از روي جهان زلف شب تار گشادند
تا مهر گياهي ز گل تيره برآيد
بر روي زمين چشمه انوار گشادند
تا لاله رخي در چمن آيد به تماشا
از چهره گل پرده زنگار گشادند
از پرتو مل پرده خورشيد دريدند
وز خنده گل مبسم اشجار گشادند
تا کرد نسيم سحر آفاق معطر
در هر چمني طبله عطار گشادند
مانا که صبا کرد پريشان سر زلفين
کز بوي خوشش نافه تاتار گشادند
در گوش دلم گفت صبا دوش: عراقي
در بند در خود، که در يار گشادند
چشم سر اغيار ببستند ز غيرت
آنگاه در مخزن اسرار گشادند