شماره ٩٠: غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد

غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
خوشي درو بنگر، کز ره دراز آمد
به لطف، کار دل مستمند خسته بساز
که خستگان را لطف تو در کارساز آمد
چه باشد ار بنوازي نيازمندي را؟
که با خيال رخت دم به دم به راز آمد
چه کرده ام که ز درگاه وصل جان افزا
نصيب خسته دلم هجر جانگداز آمد؟
بر آستان درت صدهزار دل ديدم
مگر که خاک سر کوت دلنواز آمد؟
غبار خاک درت بر سر کسي که نشست
ز سروران جهان گشت و سرفراز آمد
به هر طرف که شدم تا که شاد بنشينم
غم تو پيش دل من دو اسبه باز آمد
به روي خرم تو شادمان نشد افسوس!
دل عراقي از آن دم که عشقباز آمد