شماره ٨٣: آن را که چو تو نگار باشد

آن را که چو تو نگار باشد
با خويشتنش چه کار باشد؟
ناخوش نبود کسي که او را
ياري چو تو در کنار باشد
ناخوش چو مني بود که پيوست
دل خسته و جان فگار باشد
مآزار ز من، اگر بنالم
ماتم زده سوکوار باشد
وان ديده که او نديد رويت
شايد اگر آشکار باشد
آن کس که جدا فتاد از تو
دور از تو هميشه زار باشد
بيچاره کسي که در دو عالم
جز تو دگريش يار باشد
خرم دل آن کسي که او را
اندوه تو غمگسار باشد
تا کي دلم، اي عزيز چون جان
بر خاک در تو خوار باشد؟
نامد گه آن که خسته اي را
بر درگه وصل بار باشد؟
تا چند دل عراقي آخر
در زحمت انتظار باشد؟