شماره ٧٤: مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد

مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد
بهر يک جرعه ميت اين دم روان خواهيم کرد
درديي در ده، کزين جا دردسر خواهيم برد
ساغري پر کن، که عزم آن جهان خواهيم کرد
کاروان عمر ازين منزل روان شد ناگهي
چون روان شد کاروان، ما هم روان خواهيم کرد
چون فشانديم آستين بي نيازي بر جهان
دامن ناز اندر آن عالم کشان خواهيم کرد
از کف ساقي همت ساغري خواهيم خورد
جرعه دان بزم خود هفت آسمان خواهيم کرد
تا فتد در ساغر ما عکس روي دلبري
ساغر از باده لبالب هر زمان خواهيم کرد
درچنين مجلس که مي عشق است و ساغربيخودي
ناله مستانه نقل دوستان خواهيم کرد
تا درين عالم نگردد آشکارا راز ما
ناگهي رخ را ازين عالم نهان خواهيم کرد
نزد زلف دلربايش تحفه، دل خواهيم برد
پيش روي جانفزايش جان فشان خواهيم کرد
چون بگردانيم رو، زين عالم بي آبرو
روي در روي نگار مهربان خواهيم کرد
بر سر بازار وصلش جان ندارد قيمتي
تا نظر در روي خوبش رايگان خواهيم کرد
سالها در جستجويش دست و پايي مي زديم
چون نشان ديديم، خود را بي نشان خواهيم کرد
هر چه ما خواهيم کردن او بخواهد غير آن
آنچه آن دلبر کند ما خود همان خواهيم کرد
عراقي هيچ خواهد گفت: اناالحق، اين زمان
بر سر دارش ز غيرت ناگهان خواهيم کرد