شماره ٥٣: با عشق عقل فرسا ديوانه اي چه سنجد؟

با عشق عقل فرسا ديوانه اي چه سنجد؟
با شمع روي زيبا پروانه اي چه سنجد؟
پيش خيال رويت جاني چه قدر دارد؟
با تاب بند مويت ديوانه اي چه سنجد؟
با وصل جان فزايت جان را چه آشنايي؟
در کوي آشنايي بيگانه اي چه سنجد؟
چون زلف برفشاني عالم خراب گردد
دل خود چه طاقت آرد؟ويرانه اي چه سنجد؟
گرچه خوش است و دلکش کاشانه اي است جنت
در جنت حسن رويت کاشانه اي چه سنجد؟
با من اگر نشيني برخيزم از سر جان
پيش بهشت رويت غم خانه اي چه سنجد
گيرم که خود عراقي، شکرانه، جان فشاند
در پيش آن چنان رو، شکرانه اي چه سنجد؟