شماره ٩: ديدي چو من خرابي افتاده در خرابات

ديدي چو من خرابي افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
از خانقاه رفته، در ميکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پيش عزي ولات
در باخته دل و دين، مفلس بمانده مسکين
افتاده خوار و غمگين در گوشه خرابات
ني همدمي که با او يک دم دمي برآرد
ني محرمي که يابد با وي دمي مراعات
ني هيچ گبري او را دستي گرفت روزي
ني کرده پايمردي با او دمي مدارات
دردش نديد درمان، زخمش نجست مرهم
در ساخته به ناکام با درد بي مداوات
خوش بود روزگاري بر بوي وصل ياري
هم خوشدليش رفته، هم روزگار، هيهات!
با اين همه، عراقي، اميدوار مي باش
باشد که به شود حال، گردنده است حالات