گفتار اندر ستايش خواجه ابونصرمنصوربن محمد

چو ايزد بنده اي را يار باشد
دو چشم دولتش بيدار باشد
ز پيروزي به دست آرد همه کام
ز بهروزي به چنگ آرد همه نام
کجا چيزي بود زيبا و شهوار
کجا مردي بود شايسته کار
دهد يزدان بدان بنده سراسر
که او باشد بدان همواره در خور
بدين گونه که داد اکنون به سلطان
گزين از هرچه تو داني به گيهان
همه مردان درگاهش چنانند
که با ايشان دگر مردان زنانند
وليکن هست ازيشان نامداري
دليري کارداني هوشياري
حکيمي زيرکي مردآزمايي
کريمي نيکخويي نيک رايي
سخنگويي سخنداني ظريفي
هنرمندي هنرجويي لطيفي
کجا درگاه سلطان را عميدست
به هر کاري و هرحالي حميدست
به پيروزي و بهروزي مؤيد
ابونصر است و منصور و محمد
خداوندي که از نيکي جهانيست
درو راي بلندش آسمانيست
ازين گيتي سوي دانش گرايد
ز دانش يافتن رامش فزايد
هميشه نام نيکو دوست دارد
ابي حقي که باشد حق گزارد
کم آزار است و بر مردم فروتن
مرو را لاجرم کس نيست دشمن
چرا دشمن بود آنرا که جانش
همي بخشايد از خواهندگانش
خرد را پيش خود دستور دارد
دل از هر ناپسندي دور دارد
هر آوازي بداند چون سليمان
هزاران ديو را دارد به فرمان
به رادي هست از حاتم فزونتر
به مردي بهترست از رستم زر
چنان گويد زبان هفت کشور
که گويي زان زمينش بود گوهر
طرازي ظن برد کاو از طرازست
حجازي نيز گويد از حجازست
چو نثر هر زبانش خوشتر آيد
به نظم آن زبان معجز نمايد
دري و تازي و ترکي بگويد
به الفاظي که زنگ از دل بشويد
دو شمشيرست ز الماس و بيانش
يکي در دست و ديگر در دهانش
يکي گاه هنر خارا گذارد
يکي گاه سخن دانش نگارد
بسا گردا کزان گشته ست پيچان
بسا جانا کزين گشته ست بي جان
که و مه لشکر سلطان عالم
به جان وي خورند سوگند محکم
چو با کهتر ز خود، سازد پدروار
چو با مهتر، همي سازد پسروار
بود با همسران مثل برادر
نباشد زادمردي زين فزونتر
زهر فن گرد او جمع حکيمان
خطيبان و دبيران و اديبان
ز هر شهري بدو گرد آمدستند
به بحر جود او غرقه شدستند
اگر او نيستي ما را خريدار
نبودي شاعري را هيچ مقدار
وگر چه شاعري باشد نه دانا
بسي احسنت و زه گويد به عمدا
يکي از بهر آن تا کاو شود شاد
دگر تا بيشتر بايد عطا داد
ز مشرق تا به مغرب کار گيهان
به زير امر او کردست سلطان
بروبر نيست چندان رنج ازين کار
که از يک جام مي برد دست ميخوار
بزرگا جود دادار جهان بين
که بخشد مردمي را فضل چندين
الا تا در جهان کون و فسادست
وزيشان خاک، مبدا و معادست
بقا باد اين کريم نيکخو را
بر افزون باد جاه و دولت او را
هميشه بخت او پيروزگر باد
به پيروزي و نيکي نامور باد
متابع باد او را ملک گيهان
موافق باد وي را فر يزدان