در تحقيق مقامات اهل سلوک

مراد رهروان در فعل و طاعات
مقاماتست و اوقاتست و حالات
مقامات اختصاص خاص باشد
که صاحب وقت خاص الخاص باشد
چو صاحب حال گشت و مرتبت يافت
وراي فقر ذوق و مسکنت يافت
چو مسکين گشت و شد يکباره آزاد
بيارد از زمان و از مکان ياد
تصوف رو به حال او نهد رود
شود حضرت ازو راضي و خوشنود
شود صاحب سخن اندر معاني
بود قوتش چو آب زندگاني
ز خورد و گفت و خفت و کرد و کارش
شود يکباره بيرون اختيارش
عدوي خسروان زو دفع گردد
تمامت فتنه ها زو رفع گردد
برند ارواح قوت خود ز جودش
بود آسايش خلق از وجودش
همه احوال او از اصل تا فرع
بود مستحسن اندر ظاهر شرع
بود نادر چنين مرد يگانه
بدو ناجي شوند اهل زمانه
نداند هيچکس از حيرت او را
که پوشد حق قباي غيرت او را
تمامت رهروان هفتادگانه
ببوسند خاکپايش عاشقانه
نبايد پيش او چون و چرا گفت
که هرچيزي که او گويد خدا گفت
مقاماتش همه درجات گويد
همه اوقات از حالات گويد
خلافي نيست ايجان در مناجات
ميان رهروان اندر مقامات
مفصل نام هر يک گر بخواني
يکايک را بحال خود بداني
ولي در وقت و در حالت خبرهاست
که هريک را درين منظر نظرهاست
بسي گفتند در اوقات و حالات
ز سر خويشتن هر يک مقالات
بر من آن بود کان شاه گويد
من آن گويم که آن دلخواه گويد
بر او صاحب وقت آنزمان است
که بر وقت خودش حکمي روانست
چو همت بر زمان خود گمارد
همان ساعت برنگ خود گذارد
نباشد هرگز اورا انتظاري
ز بهر وقتي وز بهر کاري
هر آنکو انتظار وقت دارد
که تا وقتش برنگ خود برآرد
چو وقت اندر درون او اثر کرد
چو برقي زود از تيري گذر کرد
بيابد او ز وقت خويش ذوقي
زيادت گرددش زان ذوق شوقي
دگر ره منتظر باشد همان را
که تا کي باز يابد آن زمان را
درين گفتن بسي سرها عيانست
همي گويم نه اين معني نهانست
هميدان هست صاحبحال آنکس
که بيند حالها از پيش و از پس
تمامت حال ز اول تا آخر
بود بر وي همه مکشوف و ظاهر
در آن حالت که او بودست درحال
وقوفي باشدش برجمله احوال
برون زين او نه صاحب حال باشد
بود کز جمله ابدال باشد
چو شرط اختصار آمد ز اول
نميگويم سخن هاي مطول
هر آنچيزي که او اصلست گفتم
فروع هريک اندر وي نهفتم
اگر اهلي تو و جوياي آني
شود مکشوف بر تو اين معاني
اگر ذوقي ازين معني نداري
حديثم را همه بازي شماري
شناس اين معاني هست مشکل
کسي داند که باشد صاحب دل
سخن بنگر که مارا ميکشد زور
که تا پيدا شود اين راز مستور
چو اهل اين معاني را نديدم
عنان اين سخن با خود کشيدم
بجان و دل شنو هر دم ندا را
سه فرقت دان تو اصحاب هدي را