در دعا کردن آدم در حضرت حق مر فرزندان را و شفيع آوردن پيغامبر عليه السلام

چنين گفت اي خداي حي رحمان
کريم و قادر ودانا و سبحان
خداوند جهان و جان تو باشي
حکيم و قادر و ديان تو باشي
بحق ذات پاکت يا الهي
که تو داناي حالي و تو شاهي
بحق اين محمد ک آدم اينجا
بکن بخشايشي اين لحظه او را
بحق اين محمد خاتم تو
بيامرزي بفضلت آدم تو
بيامرزي گناه جمله را پاک
که پيدا کرده ما را تو از خاک
بفضلت جمله فرزندانم ايجان
باحمد بخشي اي غفار سبحان
خطاب آمد که آدم خوش دعائي
بکردي اندر اينجا خوش صلائي
خوشي صلوات دادي مردعايت
قبول آمد برم ايندم دعايت
بيامرزم در آخر من گناهت
بهر جائي ترا بيشک پناهت
ولي آدم زمن بشنو يکي راز
اگر خواهي که باشي جمله اعزاز
همه زان تو است و من ترا ام
نمودم عزت و عين لقاام
همه زان تو و تو زان مائي
کنون بر جزو و بر کل پادشائي
نظر کن جمله را زان تو کردم
همه در حکم و فرمان تو کردم
ولي اين يک شجر اينجا تو منگر
وگرنه بفکنم در عين آذر
تو اين گندم مخور تا ميتواني
که مر ما را در اين راز نهاني
بود تو آن نميداني تو بشنو
ابر اسرار ما آدم تو بگرو
مخور اين گندم و آزاد ميباش
درون جنتم دلشاد ميباش
مخوراين گندم و راز نهان بين
مرا پيوسته تو عين العيان بين
مخور اين گندم و باقي بخور تو
همي فرمان شيطان را مبر تو
مخور اين گندم و گفتم ترا بين
بجز ما را مبين و شاد بنشين
کنون اي جبرئيل اين تخت بردار
بصنع ما تواندر زير پردار
بهر جائي که ميخواهد دل او
همي بر با مرادش حاصل او
کنم زيرا که من پروردگارم
بفضل خود ورا نيکو بدارم
اگر فرمان برد ما را بتحقيق
دهم من بيشتر آن لحظه توفيق
ايا جبريل او را هر چه خواهد
بده اينجا نيفزود و نکاهد
بحالي جبرئيلش تخت برداشت
ز عزت آدم اينجا سر برافراشت