الحکايه والتمثيل

شنودم حال بوالفش چغاني
که گفتندش چرا خر مي نراني
که چون خورشيد روشن روي در گشت
به تاريکي فرو ماني درين دشت
تو هم برده اندر دشت خوابت
نراندي خر فرو شد آفتابت