الحکايه والتمثيل

چنين گفت آن عزيزي با ديانت
که تا حق عرضه دادست اين امانت
زمين و آسمان زان در رميدست
که بار عهده آن سخت ديدست
تو تنها آمدي تا آن کشي تو
از آن ترسم که خط در جان کشي تو
اگر اينست امانت اي همه ننگ
بسي اين به کشد از تو خري لنگ
اگر بي سر شوي اين سر بداني
وگرنه گربه از چند خواني