در توصيف اشرف

کيمياي خوشدلي خاک ديار اشرف است
صيقل دلها هواي بي غبار اشرف است
آسمان يک برگ سبز از نوبهار اشرف است
عشرت روي زمين فرش ديار اشرف است
ابر با آن سرکشي اينجا به خاک افتاده است
بحر با آن منزلت آيينه دار اشرف است
آيه رحمت که نازل ز گردون بر زمين
پيش ارباب بصيرت آبشار اشرف است
اشک شادي چشمه اي از دامن کهسار اوست
دلگشايي غنچه اي از شاخسار اشرف است
هست اگر شيرازه اي اوراق برگ عيش را
رشته باران ابر نوبهار اشرف است
در پس ديوار محشر روي پنهان کرده است
گلشن فردوس از بس شرمسار اشرف است
از کواکب، نوبهار بي خزان آسمان
با هزاران چشم، حيران عذار اشرف است
جاي شبنم مي چکد از سبزه اش آب حيات
خضر فرخ پي همانا آبيار اشرف است
مي توان دريافت از باران پي در پي که مهر
شرمسار از جبهه گوهر نثار اشرف است
سرخ رويي لازم اين بوم و بر افتاده است
اين عقيق آبدار از کوهسار اشرف است
ديده يعقوب در آغوش بوي پيرهن
چشم بر راه نسيم بي غبار اشرف است
آفتابي کز فروغش چشم انجم خيره شد
چون چراغ روز پيش لاله زار اشرف است
عمر جاويدان که رعنايي به قدش جامه اي است
سرو کوتاهي ز طرف جويبار اشرف است
چرخ مينايي که دستي نيست بر بالاي او
سبزه خوابيده اي از مرغزار اشرف است
آب گوهر در صدف زنجير مي خايد ز موج
بس که از جان تشنه خاک ديار اشرف است
چون سواد چشم خوبان، گوشه هاي دلفريب
از براي ميکشي در هر کنار اشرف است
زنده شد هر کس که چشمي از هوايش آب داد
چشمه حيوان هواي آبدار اشرف است
نيست جز مازندران دارالاماني خاک را
وقت آن کس خوش که ساکن در ديار اشرف است
از صف حوران نظر پوشيده مي آيد برون
هر که را دل واله سير و شکار اشرف است
نيست بي تيغ زبان خورشيد در هر جا که هست
اين گل بي خار در جيب و کنار اشرف است
مي زند بر سينه خاک اصفهان از سرمه سنگ
بس که در تاب از هواي مشکبار اشرف است
رشته حب الوطن را پاره کردن سهل نيست
اين برش مخصوص تيغ کوهسار اشرف است
ديده ها را شستشو دادن ز گرد اصفهان
کار هر ناشسته رويي نيست، کار اشرف است
خار ديوارش گل بي خار باشد سر به سر
اين چه سرسبزي است با خاک ديار اشرف است
نيست محتاج چراغان شام او، کز هر ترنج
مهر تابان دگر بر شاخسار اشرف است
در حريم بوستانش نرگس بيمار نيست
بس که صحت در هواي سازگار اشرف است
با بهشت از يک گريبان سر برون مي آورد
هر که را در پرده دل خارخار اشرف است
گر شراب بي خماري هست در جام سپهر
بي تکلف آبهاي خوشگوار اشرف است
نيست در روي عرقناک و جبين شرمگين
اين تماشاها که در دريا کنار اشرف است
از هجوم گل رگ لعل است هر خاري در او
سينه کوه بدخشان داغدار اشرف است
ابر چون بال پري، پر در پر هم بافته است
غالبا تخت سليمان کوهسار اشرف است
هست از فيض قدوم شهريار نوجوان
اين برومندي که در خاک ديار اشرف است
شهسوار سبز ميدان فلک، عباس شاه
کز چنين گوهرفشاني نوبهار اشرف است
باد روشن نه صدف از گوهر دريا دلش
تا سحاب گوهرافشان آبيار اشرف است