در توصيف دومين پلي که بر زاينده رود بسته شده

شد دو بالا زين پل نوآب و تاب زنده رود
طاق ابرويي چنين مي خواست آب زنده رود
شد چو نقش ثاني اين پل دلپذير و پايدار
نقش اول بود اگر آن پل بر آب زنده رود
تا به آيين تمام اين پل نقاب از رخ گشود
چشم حيران گشت سر تا سر حباب زنده رود
مصرع برجسته مطلع را کند شادابتر
زين پل نوشد دو چندان آب و تاب زنده رود
دوربادا چشم بد زين پل که هر طاقي ازو
شد مه عيد دگر از بهر آب زنده رود
پيش ازين گر سرمه از خاک صفاهان خورده بود
زين پل نو شد بلند آوازه آب زنده رود
برنمي خيزد صدا از دست چون تنها بود
شد دو بالا زين دو پل گلبانگ آب زنده رود
همچو داغ تازه در زير سياهي شد نهان
چشمه جان بخش حيوان از حجاب زنده رود
صفحه درياچه اش آيينه دار عشرت است
اين چنين پيشانيي مي خواست آب زنده رود
نيست ممکن از تماشايش نظربرداشتن
صد پري در شيشه دارد هر حباب زنده رود
هر قدر سنگين بود، بنياد زهد و توبه را
چون کتان مي ريزد از هم ماهتاب زنده رود
گر ز آب زندگي سرسبز گردد جسم ها
زنده جاويد گردد دل ز آب زنده رود
از دل زهاد مي شويد غبار زهد خشک
جلوه مستانه دريا رکاب زنده رود
از گوارايي دو بالا مي شود کيفيتش
باده را ممزوج اگر سازي به آب زنده رود
حسن شوخ از زير چادر مي نمايد خويش را
کي تواند شد کف مستي نقاب زنده رود؟