شماره ٥٨٠: دلفروزست جام خاموشي

دلفروزست جام خاموشي
ما و عيش مدام خاموشي
نطق هر چند با شکوه بود
نيست با احتشام خاموشي
از حوادث کند سپرداري
تيغ جان را نيام خاموشي
ايمن از انقلاب سهو و خطاست
ملک با انتظام خاموشي
زردرويي نمي کشد ز خمار
باده لعل فام خاموشي
دل تاريک را کند روشن
نور ماه تمام خاموشي
هرگز از باده پشيماني
نشود تلخ کام خاموشي
ندرد پرده کسي هرگز
در مجالس مقام خاموشي
پيش عارف بهشت دربسته است
فيض دارالسلام خاموشي
فيض ذکر خفي دهد به نفس
اهل حق را دوام خاموشي
مار انگشت را بکوبد سر
سخن با نظام خاموشي
پستي نطق مي شود معلوم
چون برآيي به بام خاموشي
درنيايد به سر ز تندروي
هر که دارد زمام خاموشي
پاکبازان محو را نبود
باقي لاکلام خاموشي
در نظر بحر آرميده بود
صائب از احتشام خاموشي