شماره ٥٦٠: در سينه عشاقي و از سينه جدايي

در سينه عشاقي و از سينه جدايي
چون صورت آيينه ز آيينه جدايي
در چشمي و در چشم نيايي ز لطافت
گنجينه نشيني و ز گنجينه جدايي
در ظرف زمان شوکت حسن تو نگنجد
نوروزي و از شنبه و آدينه جدايي
نزديکتري از رگ گردن به حقيقت
هر چند که از عاشق ديرينه جدايي
پنهاني عالم ز وجود تو هويداست
آيينه پرستي و ز آيينه جدايي
غير از تو سخن را کسي اين رنگ نداده است
صائب تو ازين مردم پيشينه جدايي