شماره ٥٣٦: زين گريه دروغ که اي پير مي کني

زين گريه دروغ که اي پير مي کني
آبي به شيراز سر تزوير مي کني
زان به بود که سير کني صد گرسنه را
چشم گرسنه خود اگر سير مي کني
از سير نيست مانع عمر سبک خرام
موي خود از خضاب اگر قير مي کني
مويت سفيد و نامه اعمال شد سياه
در توبه اينقدر ز چه تائخير مي کني؟
کافور مرگ آتش حرص ترا، کم است
تو ساده لوح فکر طباشير مي کني
طي شد شب جواني و خنديد صبح شيب
تو اين زمان تهيه شبگير مي کني؟
در خامشي گريز ز تقصيرهاي خويش
تمهيد عذر بهر چه تقصير مي کني؟
اين خانه را که طعمه سيلاب مي شود
اي خانمان خراب چه تعمير مي کني؟
کم کرده اي گناه، که در وقت بازخواست
تقصير خود حواله به تقدير مي کني؟
آن خصم نيست نفس کز احسان شود مطيع
غافل مشو که تربيت شير مي کني
سال دراز کعبه نگرداند رخت خويش
تو هر دو روز رخت چه تغيير مي کني؟
آن پرده سوز، قابل تصوير خلق نيست
در پرده است هر چه تو تصوير مي کني
چون سينه را هدف کني اي بيجگر، که تو
در خانه کمان حذر از تير مي کني
صائب مس تو نيست پذيراي نور فيض
بيهوده عمر خرج در اکسير مي کني