شماره ٥٢٢: حيف است حرف عشق ز ما نشنود کسي

حيف است حرف عشق ز ما نشنود کسي
بوي گل از نسيم صبا نشنود کسي
از بت پرست، وقت تماشاي حسن تو
حرفي به غير نام خدا نشنود کسي
در خلوت تو کيست که سازد صدا بلند؟
جايي که از سپند صدا نشنود کسي
خط جاي بوسه بر لب لعل تو تنگ ساخت
اينش سزا که حرف بجا نشنود کسي
آميخت چون دعا به غرض بي اثر شود
کز سايلان دعاو ثنا نشنود کسي
از کاهلي فتاده ام از کاروان جدا
در واديي که بانگ درا نشنود کسي
مستغني از دليل بود هر که واصل است
در کعبه حرف قبله نما نشنود کسي
صائب چنين که ما به زمين نقش بسته ايم
بهر چه عذر لنگ ز ما نشنود کسي؟