شماره ٤٥٤: غم دو ديده پر خون ما کجا داري؟

غم دو ديده پر خون ما کجا داري؟
به سرمه چشمي و چشمي به توتيا داري
ز برق و باد گرو مي برد به گرمروي
ز عذر لنگ، سمندي که زير پا داري
شراب ما سر منصور را به چرخ آرد
تو زود مست کجا ظرف جام ما داري؟
گره ز غنچه تصوير باز کرد نسيم
تو از حجاب همان بند بر قبا داري
دلم به حال تو اي سينه سخت مي سوزد
که خانه پهلوي آتش ز بوريا داري
رسد چو حادثه اي با فلک درآويزي
هميشه طعنه طوفان به ناخدا داري
غم گرفتگي دل چه مي خوري صائب؟
ز خامه شکرافشان گرهگشا داري