شماره ٤٥١: هزار عقد محبت به اين و آن بندي

هزار عقد محبت به اين و آن بندي
همين به کشتن من تيغ بر ميان بندي
ترا که هر مژه تيغ کجي است زهرآلود
چه لازم است که شمشير بر ميان بندي؟
ز تلخ گويي من عيش عالمي تلخ است
به بوسه اي چه شود گر مرا دهان بندي؟
درين دو هفته که گل مي توان ز روي تو چيد
در وصال چه بر روي دوستان بندي؟
به جرم خيرگي بوالهوس مسوز مرا
گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندي؟
چو نيست رنگ وفا بر عذار گل صائب
درين رياض چه افتاده آشيان بندي؟