شماره ٣١٦: کاش من از روز اول بوالهوس گرديدمي

کاش من از روز اول بوالهوس گرديدمي
تا ز گلزار تو گستاخانه گلها چيدمي
گاه در پاي تو بيخود چون زمين افتادمي
گاه بر گرد سرت چون آسمان گرديدمي
اين که مي بوسم زمين از دور و حسرت مي برم
گاه دست و گاه پا و گاه لب بوسيدمي
پاکداماني مرا در پرده دارد، ورنه من
با تو در خلوت سراي قرب مي نوشيدمي
پاس ناموس محبت گر نمي شد خار راه
با تو چون گل در ته يک پيرهن خوابيدمي
گر عنان شرم را چون زلف از کف دادمي
رشته جان را بر آن موي کمر پيچيدمي
گر دهن مي داشتم چون طوطيان در عاشقي
زان لب شيرين سخن من هم شکر نوشيد مي
بند ننهادي اگر بر دست و پايم شرم عشق
بي حجاب از نخل او من هم ثمر برچيدمي
زخم دندان ندامت خون من کي ريختي؟
آخر اين کار را گر روز اول ديدمي
کافرم گر با تو مي کردم به يک مسجد نماز
آنچه امروز از تو فهميدم اگر فهميدمي
آن خدا ناترس را بر جان من کي مي گماشت؟
عشق بي زنهار، اگر من از خدا ترسيدمي
در محبت اين که کوشيدم به جان عمر دراز
چند روزي کاش صائب در هوس کوشيدمي