شماره ٢٧٤: دل چسان غم هاي جانان را کند گردآوري؟

دل چسان غم هاي جانان را کند گردآوري؟
چون حبابي بحر عمان را کند گردآوري؟
چون دل تنگي شود غم هاي عالم را محيط؟
شيشه چون ريگ بيابان را کند گردآوري؟
يک سپر از عهد از عهده صد تيغ چون آيد برون؟
هاله چون خورشيد تابان را کند گردآوري؟
غمزه بي پرواست در جمعيت دلها، مگر
زلف اين جمع پريشان را کند گردآوري؟
گر صدف آغوش نگشايد درين درياي تلخ
کيست ديگر اشک نيسان را کند گردآوري؟
نيست چون آغوش عاشق حسن را شيرازه اي
طوق قمري سرو بستان را کند گردآوري
در کف اهل کرم گوهر نمي گيرد قرار
ابر ممکن نيست باران را کند گردآوري
ناتوانان را حمايت مي کند حفظ اله
صولت شيران نيستان را کند گردآوري
بر گل بي خار جولان مي کند در خارزار
راه پيمايي که دامان را کند گردآوري
چون تواند بست در بر روي بوي پيرهن؟
گر زليخا ماه کنعان را کند گردآوري
پاي جوهربند نتواند بر اين آيينه شد
چهره چون زلف پريشان را کند گردآوري؟
در شکرخند آن لب نوخط ندارد اختيار
پسته اي چون شکرستان را کند گردآوري؟
نيست پروا سيل بي زنهار را از کوچه بند
آستين چون چشم گريان را کند گردآوري؟
شهر نتواند حصاري ساخت مجنون مرا
چون تنور خام طوفان را کند گردآوري؟
ابر نتوانست پيچيدن عنان برق را
چون دل من آه سوزان را کند گردآوري؟
شد پريشانتر ز افسر مغز من، داغي کجاست
تا سر اين نابسامان را کند گردآوري
مي توان تسخير عالم کرد از کوچکدلي
خاتمي ملک سليمان را کند گردآوري
کرد صائب آه رسوا داغ پنهان مرا
چون صبا بوي گلستان را کند گردآوري؟