شماره ٢٥٩: اي جهاني محو رويت، محو سيماي که اي؟

اي جهاني محو رويت، محو سيماي که اي؟
اي تماشاگاه عالم، در تماشاي که اي؟
عالمي را روي دل در قبله ابروي توست
تو چنين حيران ابروي دلاراي که اي؟
شمع و گل چون بلبل و پروانه شيداي تواند
اي بهار زندگي آخر تو شيداي که اي؟
نعل در آتش ز سوداي تو دارد آفتاب
اي سمن سيما تو سرگردان سوداي که اي؟
چون دل عاشق نداري يک نفس يک جا قرار
سر به صحرا داده زلف چليپاي که اي؟
تلخي زهر از حلاوت هاي عالم مي کشي
چاشني گير لب لعل شکرخاي که اي؟
چشم مي پوشي ز گلگشت خيابان بهشت
در کمين جلوه سرو دلاراي که اي؟
نشکني از چشمه کوثر خمار خويش را
از خمارآلودگان جام صهباي که اي؟
نيست غمازي طريق عاشقان پرده پوش
ورنه صائب خوب مي داند که رسواي که اي