شماره ٢٠٩: به هر کجا که خوري باده تن به خواب مده

به هر کجا که خوري باده تن به خواب مده
بناي خانه ناموس را به آب مده
ز خيره چشمي تردامنان ملاحظه کن
کتان عصمت خود را به ماهتاب مده
بهار عصمت تو ره به خشکسالي بست
به هيچ تشنه جگر نيم قطره آب مده
ببين که مستحق التفات کيست نخست
زکات حسن به هر کس به اضطراب مده
به عاشقان جگرتشنه رحم کن ساقي
ته پياله خود را به آفتاب مده
خراب کرده دلي را ز خويش کن معمور
چو گنج تن به هم آغوشي خراب مده
هنوز پاي دل از ساعد تو مي لغزد
به دست اهل هوس دست بي حجاب مده
مرا به گردش چشمي خمار مي شکند
عبث پياله به اين عاشق خراب مده
حريف موجه غيرت نمي شوي صائب
ز روي بحر، نظر آب چون حباب مده