شماره ٢٠٥: رخي به شبنم مي همچو برگ لاله بده

رخي به شبنم مي همچو برگ لاله بده
دگر به هر که دلت مي کشد پياله بده
نمي دهي قدح بي شمار اگر ساقي
شمار قطره باران کن و پياله بده!
حريف دور گران سير نيستم ساقي
چو موج آب، مسلسل به من پياله بده
به ياد هر چه خوري مي، همان نشاط دهد
به ذوق نشأه طفلي مي دو ساله بده
نهاده بر رخ گل نقطه هاي شک شبنم
به باغ رو کن و تصحيح اين رساله بده
نمک ز زهر خصومت جگر گدازترست
به هر که زهر به کارت کند نواله بده
بهار شد، چه بجا خشک مانده اي اي ابر؟
سزاي شيشه تقوي به سنگ ژاله بده
نشست شعله آواز بلبلان صائب
براي خاطر گل ترک آه و ناله بده