شماره ١٦٩: نوبهارست اين به احياي گلستان آمده؟

نوبهارست اين به احياي گلستان آمده؟
يا قيامت بر سر خاک شهيدان آمده
اين لطافت نيست در باد بهاران، يوسف است
در لباس بوي پيراهن به کنعان آمده
اينقدر شوخي ندارد برق جانسوز بهار
شهسوار ماست پنداري به جولان آمده
جلوه بال پريزادان کند موج سراب
زين سليماني که در صحراي امکان آمده
هر سر خاري زبان شکرپردازي شده است
محمل ليلي همانا در بيابان آمده
مي برد در پرده دل رخسار بيرنگ بهار
در لباس رنگ و بو هر چند پنهان آمده
از حجاب ديده شبنم، فروغ نوبهار
لاله و گل را چراغ زير دامان آمده
مي تواند کاسه بر فرق نظربازان شکست
هر که چون نرگس درين گلزار حيران آمده
از چراغ دولت بيدار گل برخورده است
در دل شب هر که چون شبنم به بستان آمده
خواب گرديده است صائب بر نواسنجان حرام
بلبل پرشور ما تا در گلستان آمده