شماره ٨٣: رزق ما نظاره خشکي است از بالاي سرو

رزق ما نظاره خشکي است از بالاي سرو
وقت قمري خوش که بر سرمي کشد، ميناي سرو
در گلستاني که شمشاد تو آيد در خرام
سبزه خوابيده گردد قامت رعناي سرو
طوق قمري مي کند اين جمع را گردآوري
ورنه مي پاشد به يک ساعت ز هم اجزاي سرو
از نظربازان شود حسن نکويان ديده ور
نيست غير از طوق قمري ديده بيناي سرو
طوق قمري چون خط پيمانه مي آيد به چشم
مي کند از بس تراوش نشأه از ميناي سرو
مردم آزاده را عين الکمالي لازم است
نيل چشم زخم روي سرو باشد پاي سرو
نيست در سر در هوايان قرب نيکان را اثر
برنمي آيد به آب روشن از گل پاي سرو
تير را از بال و پر بي رحمي افزون مي شود
از هجوم قمريان افزود استغناي سرو
بيخودان از جستجو در وصل فارغ نيستند
قمري از حيرت همان کوکو زند در پاي سرو
جامه بسيار، دارد کهنگي در آستين
تازه باشد چار موسم جامه يکتاي سرو
نيستند آزادگان فارغ ز شست و شوي دل
در کنار آب باشد بيش صائب جاي سرو