شماره ٤٥: لاله رنگ از خون دل شد نرگس سيراب او

لاله رنگ از خون دل شد نرگس سيراب او
مي شود نرگس به هر رنگي که باشد آب او
هر طرف صبح اميدي هست از چشم سفيد
تا کجا طالع شود خورشيد عالمتاب او
مطربي تردست مي خواهم که چون آب روان
روز و شب باشد مسلسل نغمه سيراب او
با خرامش هر دو عالم مشت خاري بيش نيست
خار خشک ما چه باشد در ره سيلاب او
از خمار ما کجا دارد خبر ميخواره اي
کز مکيدن هاي لب باشد شراب ناب او
اين که زهد زاهد افسرده بي کيفيت است
مي توان دريافت از خميازه محراب او
هر دلي کز حيرت ديدار، صائب آب شد
جلوه مهر خموشي مي کند گرداب او