شماره ٤: نازکترست از رگ جان گفتگوي من

نازکترست از رگ جان گفتگوي من
باريک شد محيط چو آمد به جوي من
گردون سفله لقمه روزي حساب کرد
هر گريه اي که گشت گره در گلوي من
چون موج شد کشاکش حرصم زيادتر
چندان که چرخ بيش شکست آرزوي من
از دامن صدف چه غبار از دلم رود؟
دريا نبرد گرد يتيمي ز روي من
شيري که خورده بودم در عهد کودکي
کرد از فشار چرخ سفيدي ز موي من
صائب در آن محيط که موجش فلاخن است
از آب چون درست برآيد سبوي من؟